متن انشا با موضوع پدر

موضوع انشا در مورد بابا

موضوع انشاء درمورد پدر

انشاء اول درباره پدر

پدر را نمی توان با کلمات توصیف کرد زیرا زبان از وصف مقام پدر ناتوان و قاصر است. پدر نماد صبر و تلاش است، کسی که در لحظات دشوار زندگی همچون کوه کنار فرزندش ایستاده و برای موفق شدن او از آرزوها و رویاهایی که در سر داشته گذشته است.

پدر ترکیب زیبایی از عشق و مهر و عطوفت با صبر و تلاش و قدرت است، او شیر مردی است که همیشه و در هر شرایطی تنها آرزویش دیدن خنده فرزندانش بوده و برای این که فرزندش خوب بپوشد و خوب بگردد و هیچ کم و کسری در زندگی حس نکند نیازهای خودش را فراموش کرده و لحظه به لحظه زندگی اش را با فداکاری و از خود گذشتگی سپری نموده است.

خاطراتم راکه مرور می‌کنم و برگ برگ دوران کودکی ام را ورق می‌زنم، درکنار محبت و عشق بی دریغ مادرم کسی همیشه هست کـه آرامش را در لحظه لحظه زندگی ام تزریق کرده … کسیکه قلبی بـه وسعت عشق دارد و آرامشی بـه گستردگی یک دریا. پدر …. قهرمانیست کـه هرگز مدالی در گردنش نینداخته اند، کوهی استوار کـه همیشه کنارم بوده ودر دشواری های زندگی دلم قرص بوده بـه بودنش.

مردی فداکار کـه بی هیچ منت یک عمر زحمت کشیده، رنگ موهایش بـه سپیدی گراییده و دستانش زبر و ضخیم شده اسـت اما دریغ از یکبار گله یا شکایت، دریغ از حرفی کـه بوی منت دهد، دریغ از یک لحظه دست از تلاش کشیدن … بچه تر کـه بودم وقتی بیمار میشدم هیچ وقت پدر در کنارم نبود، یادم هست مادر چقدر غصه مـن را میخورد.

یادم هست پروانه وار دورم می‌چرخید و میدیدم شب تا صبح کنارم میخوابید … اما پدر هیچ وقت نبود! پدر! آن روزها تـو رابا “نبودن” تعریف می‌کردم چون همیشه زمانی می آمدی کـه مـن خواب بودم و وقتی می رفتی کـه مـن هنوز بیدار نشده بودم، همیشه در سکوت خودم با تـو حرف می زدم و همیشه طلبکار تـو می‌شدم! “بابا چرا هیچ وقت نیستی؟!”

اما امروز درک می‌کنم کـه چـه معنایی داشتند همه ی این نبودن ها! تـو کار کردی و کردی تا مـن در رفاه بزرگ شوم، تا هیچ وقت آرزوی داشتن چیزی کـه دوست داشتم بر دلم نماند، تا جشن تولدم رابا دوستانم جشن بگیرم … تـو عرق ریختی تا مـن آسان و آسوده باشم و بی هیچ ترس و نگرانی درس بخوانم و شاگرد اول شوم!

آن قدر کار کردی و کردی تا کمرت خمیده شد و دستانت لرزان، چشمانت کم سو شد و قدم هایت آرام، مـن فدای کمر خمیده و دستان لرزانت کـه همه ی فدای اسانی های مـن شده اسـت. مـن فدای بزرگ مرد زندگی ام شوم کـه با همان اندک لحظه هایی کـه در خانه بوده برایم زیباترین خاطرات زندگی ام را به تصویر کشیده اسـت.

ای پدرم مو های سپیدت یک دنیا خرابم میکند و آن زانوهایت کـه هر شب از درد برایشان آواز سر میدهی،برایم دردمند اسـت.

آخر ای پدرم تـو رابه چـه مانند کنم کـه زیباترین تعریف تـو باشد اما میدانم ان قدر از روزگار زخمها خورده ای کـه بهبود دادنشان کار دشواری اسـت پدرم: انگاه کـه معلم درس بابا نان داد را برایم معنی کرد فهمیدم کـه نان دادن همان زندگی دادن اسـت و نان دادن تـو همان عشق اوست.

انشا دوم برای روز پدر

پدر را نمی توان با کلمات توصیف کرد زیرا زبان از وصف مقام پدر ناتوان و قاصر است. پدر نماد صبر و تلاش است، کسی که در لحظات دشوار زندگی همچون کوه کنار فرزندش ایستاده و برای موفق شدن او از آرزوها و رویاهایی که در سر داشته گذشته است.

پدر ترکیب زیبایی از عشق و مهر و عطوفت با صبر و تلاش و قدرت است، او شیر مردی است که همیشه و در هر شرایطی تنها آرزویش دیدن خنده فرزندانش بوده و برای این که فرزندش خوب بپوشد و خوب بگردد و هیچ کم و کسری در زندگی حس نکند نیازهای خودش را فراموش کرده و لحظه به لحظه زندگی اش را با فداکاری و از خود گذشتگی سپری نموده است.

پدر یعنی “عشق به خانواده” کاری کند صبح ها، زمانی که هوا گرگ و میش است از خانه بیرون بروی و شب ها با نگاهی خسته اما پرفروغ، لبخندی به پهنای صورت و دست هایی که اثر پینه و زخم روی آن می ماند به خانه برگردی.

خداوند را به خاطر حضور پدر که آرامش بخش و تکیه گاه محکم من است شاکر هستم. کودکی هایم پر است از خاطرات خوشی که پدرم برایم ساخته، خاطراتی که در ذهن و قلبم حک شده و طوفان حوادث و گذر عمر هرگز اثر آن را پاک نخواهد کرد.

پدرم قهرمان من است و همیشه هم قهرمان زندگی ام باقی خواهد ماند زیرا او بود که هیچگاه نگذاشت حسرت چیزی در دلم بماند، او بود که با صبوری چیزهای زیادی به من یاد داد، او بود که با وجود خستگی های روزانه و مشغله زیاد همیشه برای من وقت داشت و به حرف هایم با دل و جان گوش داده است.

بهشت در نگاه پدر اسـت همان نگاه خسته ایی کـه ازآن ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی می بارد، هم چون ابر از وجودش می کاهد و هم چون بارانی بر سرمان می بارد تا مثل بذری از دل خاک جوانه بزنیم و رشد کنیم ولی همان‌ گونه مانند ابری بالای سرمان می‌ماند و از دور حواسش هر لحظه بـه مـا اسـت.

در سرما کنار می‌رود تا نور خورشید برما بتابد در گرما مانند چتری بالای سرما میماند تا از گرما دور بمانیم ودر هنگام عطش هم چون بارانی خنکای آب را در وجودمان تزریق می‌کند. پدرها در هنگام سختی اشک نمی ریزنند شیون نمیکشند بلکه عرق می ریزند، آه میکشند. پدر مانند کوهی محکم همیشه تکیه گاه میماند.

پدر همیشه کمر خمیده ی خودرا پشت لبخند محکم خود پنهان میکند. پدرها قهرمان قصه ی همه ی ی بچه هاهستند. مراقب قهرمان زندگی‌تان باشید. خیلی از پدرهای سرزمین مـن هم پدر هستند هم مادر. اینها در زندگی اسطوره اند. اسطوره هایی کـه هرگز در ذهن و قلب ها نمی میرند. پدرها و مادر ها فرشته هایی هستند کـه بال ندارند.


به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *