متن انشاء درمورد دهه ی فجر موضوع انشا ۲۲ بهمن و دهه ی فجر بود به خانه رفتم از مادرم
انشا
ساعت انشا بود. در زمینه انشا کلاس ما سطح بالایی داشت.
همین باعث می شد تا رقابت تنگا تنگ تر و جذاب تر باشد. معلم پس از چند ضربه به درب، وارد کلاس شد. به احترام او همه ایستادیم و با اجازه او نشستیم.
منتظر بودیم تا این ماراتن شروع شد. موضوع «زنگ انشا بود» برخلاف همیشه، این بار با شنیدن موضوع، همه جا خوردیم. چون قرار بود درباره چیزی بنویسیم که اکنون در آن هستیم.
یا به بیان دیگر ماهیت این کلاس. شاگرد اول کلاسمان، زودتر از همه دست به قلم شد و طرح خود را نوشت. به دنبال او همه دست به کار شدیم و نیمچه سکوتی به کلاس حاکم شد.
طبق معمول معلم نیز با ما شروع کرد به نوشتن و ایده خود را پیاده ساخت. نیم ساعتی گذشت. تقریبا به آنچه میخواستیم رسیده بودیم. کمی بعد معلم اعلام کرد که وقت تمام است. عده ای به دلخواه آمدند و شروع به خواندن کردند و عده ای هم به زور و ضرب.
انشا شاگرد اول خوب بود اما بالاترین نمره من بودم! به هرحال رهکس در زمینه ای استعداد دارد. ما نیز از «سر سوزن ذوقی» در این حیطه برخورداریم.
کم کم آخرهای زنگ نزدیک میشد و میدانستیم اکنون نوبت معلم است. یک خط که شروع به خواندن کرد، فهمیدیم که نظمی ترتیب داده: «بعد تعطیلی یک روز سراسر شور و شادی، روز شنبه…زنگ اول…درس انشا در میان خیمه ی برپا شده در آخر ده می نشینیم روی فرش مندرس با نقش برجسته ز ریگ و لیف و خرما. هرکدام مشغول تعریف..اینکه من دیروز چه کردم..تو چه کردی؟
که صدای مبصر ما در کلاس درس پیچید بچه ها ساکت معلم باز هم مثل هر روز درب چادر را گره زد. بچه های خوب روستایی سلام/ غنچه های باغ رویایی سلام
موضوع انشا در مورد آتش نشان
متن انشاء درمورد آتش نشان جامعه به افراد گوناگون نیاز دارد که هرکدام شغل و وظیفه ای را برعهده بگیرند.