چگونه احساساتمان را در حین فرآیند طلاق کنار بگذاریم؟

احساسات در طلاق

“رها کردن” به چه معناست؟

به گفته دکتر لاورنس ویلسون، ” رها کردن می‌تواند به‌سادگی دور انداختن یا بخشیدن لباس‌های کهنه باشد. ممکن است به‌اندازه ترک یک ازدواج یا پایان رابطه دوستی بلندمدت یا تغییر سبک زندگی فرد باشد. هرکدام که باشد، قاعدتاً کمی ناراحت‌کننده است. به این خاطر این موضوع را مطرح کردم زیرا احساس غم حاصل از هر نوع رها کردن و ترک کردن کاملاً طبیعی است و نباید احساس سردرگمی کرد. اگر کسی انتظار ناراحتی نداشته باشد، وقتی با درد جدایی و رها کردن مواجه شد، در اکثر مواقع بجای اینکه مصمم پیش رود، از واقعیت فرار می­کند.”

وقتی درگیر شکست عاطفی هستید، احتمالاً”رها کردن” مفهومی غیرقابل‌تصور است که درکش دشوار هست. وقتی درگیر روند طلاق شدم چیزهای زیادی راجع به جدایی و نتایجش شنیدم و خواندم، که همگی خوب و شیک به نظر می­رسید. تنها مشکل چه بود؟ هیچ‌کس به خودش زحمت نداد تا بگوید چطور درد عاطفی طلاق  را “رها کنم” و به راهم”ادامه بدهم”.

این مقاله تلاشی است برای ارائه اطلاعاتی که من آن زمان به‌شدت نیاز داشتم. این راهنمایی از نوعی است که به شما کمک می‌کند مرحله “رها کردن” را طی کنید تا بتوانید خود را با احساسات منفی ناشی از طلاق وفق دهید.

این مقاله درباره ایجاد مسیری جدید برای مدیریت زندگی بعد از طلاق و مقابله با درد یک ازدواج ناموفق یا احساس خشم و تنفر بعد از جدایی و طلاق است. رؤیاها، امیدها و ترس‌ها همگی ساخته اعتقادات و نگرش ما به زندگی هستند. همگی ما به امید یک ازدواج ماندگار تصمیم به ازدواج می‌گیریم؛ به این باور که قرار است تا ابد دوام بیاورد. ازدواج با شخصی که مطابق با باورهایمان است، انتخاب همسر مناسب که نمی­گذارد تا ابد غمگین و سرخورده شویم.

حرکت به جلو و جدایی در طول فرآیند طلاق به این معنی است که ما باید به این حقیقت پی ببریم که رؤیاها و امیدهای ما همه شکست‌خورده است. من پس از سالها تجربه در امر مشاوره خانواده بسیار از مراجعینم این موارد را می­شنوم که، “او نباید خیانت می­کرد” یا، ” قول تعهد در رابطه داده بود.” این‌ها افکار یا باورهایی هستند که ما را در وضعیتی نگه می‌دارند که دیگر هیچ کنترلی بر احساسات خود نداریم.

همچنین در طول زمانی که نیاز است تا بر اساس شرایط موجود، منطقی برخورد کنیم، احساسات ما بیشتر با هم درگیر می­شوند. این برخلاف باورهای­ ما که ازدواج نباید شکست بخورد و منجر به جدایی شود. “رها کردن” در حین طلاق نه‌تنها به ما کمک می‌کند تا بر حفظ حقوق قانونی خود تمرکز کنیم، بلکه به ما کمک می‌کند تا از فکر باورهای گذشته خود خلاص شویم و امیدوار باشیم که بتوانیم رؤیاها و آرزوهای جدیدی برای آینده بسازیم و عقاید قدیمی را با اعتقادات جدید جایگزین می­کنیم!

رهایی با عشق

اگر شما تصمیم به جدایی گرفتید نباید فراموش کنید که زمانی عاشق همسرتان بودید. اگرچه احساس می‌کنید که زمان این ازدواج تمام شده، دیگر نیازهای شمارا برآورده نمی‌کند اما باید تلاش کنید تا با احساس دلسوزی این جدایی صورت پذیرد. هر جدایی و تغییری اگر با دلسوزی، مهربانی و عشق انجام شود آسان‌تر خواهد بود.

اگر شما همان فردی هستید که ترک شده، رهایی با عشق احساس بهتری به شما خواهد داد. منظورم این نیست که اخلاق و کارهای بد همسرتان که ترکتان کرده را فراموش کنید. درک می‌کنم که احساس دلسوزی نسبت به کسی که به شما خیانت کرده‌، کار سختی است. ابراز علاقه به کسی که از طریق سیستم دادگاه خانواده شمارا محکوم می­کند تقریباً غیرممکن است.

زمان‌هایی وجود خواهد داشت که شما باید قاطع باشید و حدومرزی مشخص کنید چون حق شماست که با شما با احترام برخورد شود. چه شما آن‌کسی باشید که قصد جدایی دارید و چه کسی باشید که رها شده، پیشنهاد می‌کنم همواره این گفته قدیمی را به یاد داشته باشید که می‌گوید: ” آنچه را برای خود نمی­پسندی برای دیگران نیز مپسند.”

آسان‌ترین راه برای “رها کردن با عشق” این است که هرگز در حق کسی کاری را انجام ندهید که دوست ندارید او همان کار را در حق شما انجام دهد. به خاطر سپردن این نکته در ذهن در طول روند طلاق منجر به درگیری‌های کمتری خواهد شد و در پایان حس عزت‌نفس بالاتری خواهید داشت.

طبیعی است که عصبانی شوید، اما درست نیست که عصبانی بمانید. طبیعی است که احساس نفرت کنیم اما درست نیست که ناراحت بمانید. اگر لازم است که حدومرز تعیین کنید و حقوق خود را در طول فرآیند طلاق اعمال کنید این کار را به‌آرامی و با ملایمت انجام دهید.

رهایی از خشم سمی:

“عصبانیت حسی قدرتمند و گاه ترسناک است. حتی می­تواند مفید هم باشد اگر تبدیل به احساس نفرت نشود و یا به‌عنوان ابزاری برای مجازات دیگران مورد سوءاستفاده قرار نگیرد.

کلید استفاده مؤثر و مفید از خشم به نحوه واکنش ما هنگام احساس عصبانیت بستگی دارد. سالم‌ترین شیوه رفتاری هنگام خشم قاطع بودن است. شیوه و روش نادرست واکنش، برخورد تهاجمی و توهین‌آمیز است.

برخورد قاطع در هنگام احساس خشم به این معنی است که شما می‌توانید نیازهای خود را بیان کنید و این نیازها را بدون آسیب زدن به دیگران به دست آورید. حالا می‌توانم به حرف شما گوش کنم، ” یک دقیقه صبر کنید، من نیاز دارم تا او در این پیوند زناشویی باقی بماند.” و اگر این چیزی است که شما به آن فکر می‌کنید، اجازه دهید برایتان روشن کنم. وقتی از “نیازها” صحبت می‌کنم، از نیازهایی صحبت می‌کنم که تحت کنترل شما هستند.  شما هیچ کنترلی بر این‌که آیا همسرتان می­خواهد به ازدواجش با شما ادامه دهد یا خیر، ندارید. شما فقط بر نحوه تقسیم دارایی‌های زندگی مشترک و نقش پدر و مادری با همسر سابقتان کنترل دارید.

شجاع  و قاطع بودن به این معنی نیست که برای رسیدن به خواسته‌های خود به منطق رفتار کنید. باید بپذیرید که زندگی مشترک شما به پایان رسیده و اصرار شما برای نجات زندگی و حفظ ارتباط با همسر ممکن است منجر به ایجاد مشکلات و اختلافات بیشتری گردد . خشم توأم با پرخاشگری سبب می‌شود بدون توجه به احساس و نیاز طرف مقابل، برای رسیدن به خواسته‌های خود اصرار کنیم.

خشم پرخاشگرانه شمارا درگیر می­کند، عصبانیت قاطع به شما کمک می‌کند بعد از طلاق به زندگی ادامه دهید و به‌پیش روید. اگر از عصبانیت خود برای مرور گذشته و انتقام از همسر سابق خود استفاده می­کنید، نهایتاً شما هستید که ضرر می­کنید. اگر احساس عصبانیت شما راهی برای محافظت احساسی و قانونی خود در حین پروسه طلاق است، نتیجه رفتار صحیح خود را خواهید دید.

طلاق گرفتن، از دست دادن شغل یا رفتار یک دوست همگی چیزهایی هستند که در زندگی باعث برانگیختن احساس خشم در ما خواهند شد. شما هیچ کنترلی بر رفتار دیگران ندارید، اما کنترل نحوه واکنش به رفتار آن‌ها در دست شماست.

رهایی از نقش قربانی

بخشی از خاطرات شخصی­ام را مطرح می­کنم تا منظورم را درباره اینکه چگونه ایفای نقش قربانی ممکن است مخرب باشد، بیان کنم. همسر سابقم خواستار جدایی بود، من نمی­خواستم. من با او مبارزه نکردم، زیرا یکی از باورهای طولانی من در مورد زندگی همیشه این بوده است، ” همه حق‌دارند تا انتخاب کنند با چه کسی باشند و با چه کسی نباشند.”

ما جدا شدیم، من تقاضای نفقه یا هیچ پرداختی قانونی غیرمعقولی دیگری نکردم. حق دیدار آزادانه با فرزندانمان را نیز به او دادم از این گرچه او به‌ندرت از این حق ملاقات بهره می‌برد. او هم عصبانی و پرخاشگر شده بود.

او باید عصبانی می‌شد و من را به خاطر این کار سرزنش و متهم می­کرد زیرا او با این باور بزرگ‌شده بود که مردان خوب خانواده خود را ترک نمی‌کنند.

بنابراین، به‌جای اینکه بتواند بگوید، “من دیگر نمی‌خواهم ازدواج کنم، او مجبور بود بگوید:” من چاره دیگری نداشتم، او آن‌قدر بد بود که مجبور شدم ترکش کنم.”این مسئله باعث می­شود تا او از کوره در برود، وقتی به او برچسب مرد بد زده می­شود او خودش را در جایگاه قربانی قرار می­دهد و این نقش را هم خوب ایفا نمی­کند. اما آیا تابه‌حال قربانی را دیده­اید که نقشش را خوب بازی کرد باشد؟

همسر سابقم به تأیید دیگران نیاز داشت و از وقتی‌که جدا شد، نمی­خواست نظرات منفی دیگران را به سمت خود جلب کند. او مجبور بود مرا بفروشد تا بتواند بعد از روند طلاق خوب به نظر برسد. نه او قربانی شده بود نه من، بلکه ما هر دو در شرایط تغییر قرار داشتیم.

هیچ‌کس لازم نیست نقش قربانی را در زندگی ایفا کند تا عشق و توجه ما را جلب کند. درواقع بازی کردن نقش قربانی باعث می­شود تا سهمی کم‌تر از عشقی با شور و حرارت که آرزویش را داریم به دست آوریم.

اتفاقات بد برای آدم‌های خوب هم اتفاق می‌افتد. آدم‌های خوب، انتخاب‌هایی می‌کنند که ممکن است از دید دیگران انتخاب بد تلقی شوند. صرف‌نظر از این‌که چه اتفاقی برای ما می‌افتد و چه اشتباهاتی ممکن است مرتکب شویم، باید به توانایی‌های خودمان تکیه کنیم و بر روی پای خود بایستیم تا بتوانیم به خواسته­هایمان، عشق و توجه دیگران در زندگی دست‌یابیم.

بیشترین چیزی که از همسر سابقم پس از طلاق شاهدش هستم این است که او فقط کنار می­ایستد و آنچه اطرافش اتفاق می­افتد را نظاره می­کند. او مردی بسیار منفعل است که جریان زندگی هدایتش می­کند. حالا که به گذشته نگاه می­کنم می‌بینم که در طول زندگی زناشویی نیز همین‌طور بوده و از زمان طلاق هم هیچ‌چیز تغییر نکرده است.

و این همان کسی است که نقش قربانی را ایفا می­کند، کسی که قدم‌های مهم و تعیین‌کننده‌ای برای زندگی بر نداشته است. این زندگی است که برای آن‌ها اتفاقات را رقم می­زند. قربانی چیزی را خودش رقم نمی­زند، آن‌ها صبر می‌کنند تا ببینند چه اتفاقی برایشان می­افتد.

“قربانی” خیانت همسر خود بودن و یا تمایل به جدایی مطمئن‌ترین روش برای از دست دادن احتمالات زندگی است. چرا نمی­خواهید به‌جای قربانی پیروز باشید و کنترل مسیر زندگی خود را به دست بگیرید؟

رهایی از نیاز به کنترل

به هنگام مشکلات احساسی و درد عاطفی ممکن است برای کاهش درد خود فرد تلاش کنیم تا در کنترل شرایط را در دست بگیریم.. اگر ما مشغول تلاش برای کنترل این باشیم که چه اتفاقی برایمان می‌افتد، هرگز نمی‌توانیم به‌خوبی تصمیم بگیریم.

زنی را می‌شناسم که شوهرش می‌خواست طلاق بگیرد. او هر قدم در طی روند قانونی طلاق با همسرش مبارزه می‌کرد. او بر این باور بود که ازدواج همیشگی است و هر کاری از توانش بر­می­آمد انجام می­داد تا مانع از طلاق و جدایی همسرش شود.

سال‌ها بعد این زن همچنان بر اساس عقیده­اش که ازدواج پیمانی همیشگی است در تلاش است تا وضعیت را بر اساس اعتقادات خود کنترل کند. در دنیای ایده­آل، ازدواج هرگز با شکست مواجه نمی­شود، اگرچه دنیای او این‌گونه نبود و نمی‌توانست این حقیقت را بپذیرد که ازدواجش با شکست مواجه شده است.

آیا در تلاش برای کنترل این موضوع هستید که ازدواجتان تا کی دوام خواهد آورد؟ آیا شما مصمم هستید که نحوه واکنش دیگران نسبت به خودتان را کنترل کنید؟

اگر شما فقط می‌خواهید احساس نیاز به کنترل آن فرد را از خود دور کنید، صبر کنید و در مورد آنچه می‌خواهید در زندگی انجام دهید به‌طور متفاوتی فکر کنید.

 فردا وقتی از خواب بیدار می­شوید، احساس نیاز به کنترل امور را از خود دور کنید. کاری را انتخاب کنید که از انجامش در زندگی‌تان لذت ببرید. در پایان روز نمی‌توانید منکر این شوید که روز بهتری نداشتید، حتی خیلی بهتر از آن روزهایی که در تلاش برای کنترل و تأثیر بر دیگران هستید.

رها کردن هرآن چه دوستش دارید

رها کردن خواسته‌هایتان احتمالاً سخت‌ترین مرحله در مقابله با احساسات منفی حین فرآیند طلاق است. رهایی از چیزهایی که دوست دارید، مستلزم تغییر عقیده در مورد این مسئله است که آیا ازدواج شما ادامه یابد یا خیر. در طی فرآیند طلاق شاید مجبور باشید نتوانید با فرزندانتان وقت بگذرانید، از پول و دارایی‌هایی هایی که حین زندگی مشترک به دست آوردید یا حتی چیزهای بیشتری چشم‌پوشی کنید.

ممکن است چیزی را طوری بخواهیم که احساس کنیم واقعاً به آن نیاز داریم. اشتباه گرفتن خواسته‌ها با نیازهایمان بسیار متداول است، به‌خصوص هنگام خاتمه دادن به یک رابطه زناشویی. شما برای مذاکره و سازش در مورد مسائل بالا فراخوانده خواهید شد. اگر نمی‌توانید خواسته­هایتان را رها کنید (نیازهایتان) نمی­توانید بر روی آنچه به نفع شما در طی مذاکرات حل طلاق است تمرکز کنید.

مادری که به خاطر زن دیگری طرد شده است ممکن است از فکر تسلیم شدن به خاطر فرزندانش به شوهری فریب‌خورده احساس پشیمانی کند. او با چنگ و دندان مبارزه می‌کند تا جلوی حق حضانت و یا ملاقات آزادانه همسرش را بگیرد.

به نظرش بهتر است فرزندانش با او باشند تا با یک رذل متقلب. او بچه‌هایش را می‌خواهد و این ایده را رد می‌کند که حتی اگر همسرش به او خیانت کرده باشد، آن پدر هم بچه­هایش را دوست دارد و می­خواهد. این مادر، خواست خود را مقدم بر خواست بچه­هایش می‌داند ( صرف وقت فرزندان با پدرشان ) و آن زمانی است که پافشاری برای چیزی که می‌خواهید، نه‌تنها به شما بلکه به دیگران آسیب می‌رساند.

این‌طور فکر کنید، ما اغلب آنچه را که می‌خواهیم به دست نمی‌آوریم، اما اگر این مبارزه را رها کنیم، ممکن است چیز بهتری به دست آوریم. شما ممکن است هنوز خواهان ادامه زندگی مشترکتان باشید، اما اگر دست از بحث و مجادله برای رسیدن به چیزی که می‌خواهید برندارید، هرگز نخواهید فهمید که زندگی چه پیشنهاد بهتری در عوض برایتان رقم‌زده است.

شما ممکن است کمک‌هزینه پدر برای فرزندان را پس بفرستید یا بخواهید آن پول را برای خودتان نگه‌دارید، اما کدام مهم­تر است، خواسته شما یا اینکه به فرزندانتان نشان دهید خواسته آن‌ها بر خواسته خودتان مقدم است، آن‌قدر مهم که از خواسته­تان برای رسیدن آن‌ها به خواسته­شان بگذرید؟

با وکلای خانواده و واسطه­ها روبرو می­شوید و با همسرتان در رابطه با این‌که چگونه با زندگی پس از طلاق کنار بیایید توافق می­کنید. رسیدن به توافقی که به نفع همه باشد رخ نخواهد داد اگر نتوانید از بخشی از “خواسته­هایتان” چشم­پوشی کنید.

Photo by Eric Ward on Unsplash


به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *