از هوش هیجانی چه میدانید؟

از هوش هیجانی چه میدانید؟

تعریف هوش هیجانی

در مطلب زیر در مورد هوش هیجانی صحبت شده است آیا تابحال در مورد هوش هیجانی مطالبی خوانده اید یا خیر؟ امیدوارم که از مطلب زیر راضی باشید.

بنظر شما هوش هیجانی چه مفهومی دارد؟ اگر نمی‌دانید، به زودی متوجه خواهید شد. درک و پذیرش خود و دیگران می‌تواند دشوار باشد اما بسیار رهایی بخش است.

برخی از افراد در دنیا هستند که بطور کلی بنظر می‌رسد در وجود خودشان، احساس آرامش می‌کنند. این جهان پر از شخصیت‌های مختلف است. از کسانی که به طور مادر زاد رهبر به دنیا آمده‌اند تا کسانی که از بقیه، مراقبت می‌کنند. بعضی نیز قادر هستند افکار مردم را بخوانند و تشخیص دهند که آنها به چه چیزی نیاز دارند.
چرا اینگونه است که لحن بعضی‌ها، احساسی‌تر از بقیه است؟

داشتن هوش هیجانی، لزوما به این معنی نیست که شما از هر کس دیگر، کامل‌تر و بالغ‌تر هستید یا به روشنفکری معنوی دست پیدا کرده‌اید و قطعا به این معنا نیست که شما از هر کس دیگری، بهتر هستید.

معنی آن، این است که شما برخی از چیزها را بهتر از اغلب مردم درک می‌کنید. دلیلش اینجاست.
هوش هیجانی چیست؟

ساده‌ترین راه برای توضیح هوش هیجانی این است: هوش هیجانی، توانایی تشخیص و درک احساسات خودتان یا تشخیص احساسات دیگران و همدردی با آنهاست. سه نوع هوش هیجانی وجود دارد: درون فردی، بین فردی، و ترکیبی از هردو.

کسانی که از لحاظ عاطفی هوشمند هستند، افرادی هستند که احساساتشان را تحت کنترل دارند. بعنوان مثال، آیا تا بحال کسی را دیده‌اید که بتواند حتی در داغ‌ترین بحث‌ها هم آرام بماند؟ یا بدون آنکه در موقعیت رهبری قرار داشته باشد، مردم از او پیروی کنند و دستوراتش را اجرا کنند؟ این‌ها از آن نوع افرادی هستند که هوش هیجانی دارند.

هوش درون فردی

هوش درون فردی، توانایی شناختن و درک احساسات خود شماست. باور کنید یا نه، بسیاری از مردم، احساسات خود را درک نمی‌کنند یا نمی‌توانند خصوصیات رفتاری شان را تشخیص دهند.

اجازه دهید که برایتان یک مثال شخصی بیاورم. من هر ماه در روز شروع قاعدگی‌ام و روز قبل از آن، آنقدر دیوانه و عصبی می‌شوم که حتی خودم را نمی‌شناسم. من بدون دلیل، گریه می‌کنم، احساس می‌کنم بی ارزش و ناامید هستم و گاهی اوقات حس می‌کنم که زندگی، اصلا معنایی ندارد. نمی‌توانم ساده ترین کارها را بطور کامل انجام دهم و معمولا در صورت امکان، تمام روز را در تخت، استراحت می‌کنم.

این مسئله، هر ماه اتفاق می‌افتد. من می‌دانم که پیش می‌آید و دوباره ماه بعد تکرار می‌شود اما برای متوقف کردن آن، نمی‌توانم کاری انجام دهم. با اینحال، درک اینکه این موضوع، مربوط به هورمون هاست، مرا از انجام کارهای احمقانه و نادرست در آن روزها باز می‌دارد. من از بحث و جدل با مردم پرهیز می‌کنم (بطور کلی معمولا با دوری از مردم)، به خودم اجازه می‌دهم که گریه کنم و حس کنم بدبخت هستم. سپس چند روز صبر می‌کنم تا احساس بهتری پیدا کنم و روند عادی روزمره‌ام را از سر می‌گیرم.

هوش درون فردی، به این معنا نیست که جلوی احساساتتان را بگیرید یا همیشه خوشحال باشید بلکه در مورد تشخیص دادن احساسی است که دارید. درک آنکه احساسات درست و سالم هستند (حتی احساسات منفی‌تان) و دانستن اینکه چه زمانی به پایان می‌رسند و چه زمانی باید به دنبال کمک باشید.

هوش بین فردی

هوش بین فردی، متفاوت است. آن، توانایی دانستن و درک احساسات اطرافیان شماست. آیا تا بحال یکی از جملات بازاریاب‌ها را شنیده‌اید؟ آنهایی که انرژی زیادی دارند و به کارشان بیش از حد علاقه نشان می‌دهند!

آنها مردم را فریب می‌دهند. مگر نه؟

دلیلش این است که آنها می‌دانند که انسانها نیاز دارند که احساس خوبی درباره‌ی خودشان داشته باشند و باید احساس کنند که قادرند موفق شوند. این فروشنده‌های مادرزاد (اغلب آنها را در پیام‌های بازرگانی می‌بینید) هوش میان فردی دارند و می‌توانند به یک جمعیت، انرژی دهند.

رهبرانی مانند لوتر کینگ و مارگارت تاچر نیز نمونه‌های خوبی از هوش میان فردی هستند. توانایی تفسیر احساسات مردمی که برایشان صحبت می‌کنید و توانایی کنترل جمعیت و همچنین همراه کردن آنها با طرز فکر خودتان، در واقع به مهارت و هوش میان فردی زیادی نیاز دارد.

سه مدل برای هوش هیجانی مورد بحث است :
مدل توانایی

تمام دانشمندان معتقد نیستند که هوش هیجانی، صحیح و درست است. از آنجا که آن، یک هوش قابل یادگیری یا چیزی که بتوانید بطور علمی اندازه گیری کنید در نظر گرفته نمی‌شود، درباره اینکه هوش هیجانی، یک هوش واقعی نیست بحث و گفتگو وجود دارد.

مهم نیست که احساسات شما درباره آن بحث چه باشد، هنوز سه مدل مختلف علمی وجود دارد که همراه با هوش هیجانی مطرح می‌شود. اولین آنها، مدل توانایی است.
مدل توانایی بر ۴ مفهوم هوش هیجانی استوار است:

۱) توانایی شناسایی و تشخیص احساسات خود و احساسات دیگران

۲) توانایی استفاده از احساسات برای کمک به تفکر

۳) توانیی درک اینکه چطور یک احساس می‌تواند منجر به یک احساس دیگر شود

۴) توانایی مدیریت احساسات در خود و دیگران

این چهار مفهوم هوش هیجانی برای یادگیری، به سالها زمان نیاز دارد. بمنظور داشتن هوش هیجانی، با توجه به این مدل، شما باید قادر به کنترل احساسات خود، ایجاد احساسات در خود در هنگام نیاز، درک چگونگی احساسات دیگران و کنترل احساسات آنها باشید.

تعجب آور است که رهبران کشورها و همچنین رهبران انقلابی، اغلب این ویژگی‌ها را دارا هستند. برای اینکه رهبر و مدیر باشید، باید واقعا قادر به درک و کنترل احساسات دیگران باشید. تمام رهبرها از این قدرتشان برای کارهای خوب استفاده نمی‌کنند اما همه آنها، قطعا هوش هیجانی دارند.
مدل مختلط

مدل دوم هوش هیجانی، مدل مختلط است. مشابه مدل توانایی، مدل مختلط یک مرحله به مفهوم هوش هیجانی اضافه می‌کند.

۱) توانایی تشخیص احساسات خود

۲) توانایی کنترل احساسات خود

۳) مهارت های اجتماعی مورد نیاز برای تغییر احساسات افراد دیگر

۴) درک و همدردی با احساسات دیگران

۵) انگیزه برای پیش برد خودتان به سمت موفقیت و اهداف مورد نظرتان

مدل مختلط نشان می‌دهد که هوش هیجانی، تنها درک خود و دیگران نیست بلکه شامل توانایی تلاش برای دستیابی به اهداف شخصی خود نیز می‌باشد.

بسیاری از ما اهداف و رویاهای مختلفی داریم با اینحال اغلب ما از آن رویاها صرف نظر می‌کنیم و آنها را کنار می‌گذاریم چون احساس می‌کنیم که هرگز نمی‌توانیم به آنها دست پیدا کنیم یا اینکه باید برای رسیدن به آنها، تلاش زیادی انجام دهیم.

هوش هیجانی با توجه به مدل مختلط، شامل تنظیم و رسیدن (یا تلاش واقعی برای دستیابی) به اهداف شخصی خودتان می‌باشد. افرادی که به قله اورست صعود می‌کنند یا در کانال انگلیس شنا می‌کنند، بخشهایی از مدل مختلط هستند.
مدل شخصیت

یکی از جدیدترین مدل‌های هوش هیجانی، مدل شخصیت است که در مقابل دو مدل قبلی قرار دارد. به جای اندازه گیری هوش هیجانی خود بر اساس توانایی‌تان برای درک و کنترل مردم و شرایط اطراف، این مدل بر توانایی شما به شناخت واقعی خودتان توجه می‌کند.

همانطور که قبلا اشاره کردم، بسیاری از مردم، واقعا از احساسات خود آگاه نیستند. آنها نمی‌فهمند که چه احساسی دارند یا مهمتر از آن، چرا این احساس را دارند. یک پرسشنامه وجود دارد که مدل شخصیت، برای تست هوش هیجانی شما از آن استفاده می‌کند. برخلاف دو شخصیت دیگر، لازم نیست که شما یک رهبر ذاتی یا یک فرد بسیار هدفمند باشید تا سطح بالایی از هوش هیجانی داشته باشید. فقط لازم است که خودآگاه باشید که اغلب بسیار سخت تر از چیزی است که بنظر می‌رسد.
چرا هوش هیجانی، اینقدر مهم است؟

هوش هیجانی، به دلایل زیادی مهم است. هوش هیجانی در محل کار، بشدت مورد نیاز است زیرا افراد دارای هوش هیجانی تمایل دارند که کارها را بطور کامل انجام دهند. آنها هدفمند هستند و بطور ذاتی، توانایی رهبری دارند که یعنی می‌توانند به افراد دیگر نیز انگیزه بدهند. همچنین هوش هیجانی، اغلب به این معنی است که شما قادر به درک طرف مقابل هستید که در دنیای خدمات مشتریان، بسیار مهم است.

در بیرون از محل کار، هوش هیجانی برای حس شادمانی و تندرستی خودتان ضروری می‌باشد. اگر شما تشخیص ندهید و درک نکنید که چه کسی هستید، قادر نخواهید بود واقعا دیگران را درک کنید یا به آنها کمک کنید. همچنین، هنگامیکه شما از احساسات خود بی اطلاع هستید، به احتمال زیاد به سمت رفتارهای منفی مانند اعتیاد به مواد مخدر و الکل می‌روید زیرا قادر به رویارویی با مشکلاتتان و مقابله با احساساتتان نیستید.

هوش هیجانی باعث نمی‌شود که بهتر از دیگران باشید و بطور خودکار شما را یک رهبر بزرگ نمی‌کند اما در محل کار به شما یک مزیت می‌دهد، به شما خود انگیختگی بهتری می‌دهد و امکان می‌دهد تا بر چالش‌های زندگی شخصی‌تان غلبه کنید.
چگونه به هوش هیجانی دست بیابید؟

هوش هیجانی چیزی نیست که با آن متولد شویم بلکه برای ایجاد و پرورش به تلاش و زمان نیاز دارد. اگر می‌خواهید به هوش هیجانی دست یابید، بهترین مکان برای شروع، خودتان هستید. مطمئن شوید هنگامیکه چیزی را احساس می‌کنید، آن را تشخیص می‌دهید. آیا شاد هستید؟ چرا؟ آیا عصبانی هستید؟ چرا؟ احساسات خود را بشناسید.

همچنین باید بدانید آنچه که احساس می‌کنید، خوب و صحیح است. همانطور که ما بزرگ می‌شویم اغلب به ما گفته می‌شود که صدمه دیدن، عصبانی بودن یا احساس میل و رغبت، خوب نیست و ما با مخفی کردن این احساسات یا شرمنده بودن بخاطر آنها، بزرگ می‌شویم. شما باید درک کنید که هر احساسی، صحیح و درست است. شما حق دارید که احساسات خودتان را داشته باشید.

این بدان معنی نیست که شما حق دارید برطبق آن احساسات رفتار کنید. فقط بخاطر اینکه شما می‌خواهید لاستیک‌های ماشین سابق‌تان را پاره کنید، این حق را به شما نمی‌دهد که واقعا این کار را انجام دهید. هوش هیجانی قادر است که احساسات شما را تشخیص دهد و تعیین کند که چه زمانی باید بر اساس آنها عمل کنید و چه زمانی نباید.

یک دفتر خاطرات از احساسات روزانه خود داشته باشید و به دنبال چرخه‌ها بگردید. این امر، بویژه برای کسانی که به افسردگی فصلی یا ماهانه (از جمله خودم) دچار می‌شوند، مفید است. شناخت چرخه‌ی عاطفی‌تان به شما کمک می‌کند که بر احساسات خودتان کنترل داشته باشید و بدانید که چه زمانی، یک چیز طبیعی است و چه زمانی نیست.

تمرین کنید که با دیگران همدل باشید. سعی کنید که خود را جای شخص دیگری بگذارید و واقعا احساسات آنها را حس کنید. توانایی درک دیگران و اینکه حس شادی و درد آنها را واقعا احساس کنید، سخت است اما به هوش هیجانی شما کمک می‌کند که در هر دو سطح درون فردی و بین فردی رشد کند.

تلاش کنید و واقعا به دنبال هدف‌هایتان باشید، حتی اگر یک هدف کوچک مانند تمیز کردن خانه در روز تعطیل یا نوشتن نامه برای یک دوست قدیمی باشد نیز شما یک حس موفقیت و شادی بخاطر دستیابی به آن اهداف احساس می‌کنید. در نهایت قادر خواهید بود که برای ایجاد و موفقیت بسیار بالاتر، آماده شوید.

هوش هیجانی، خوشنودی از خود است و واقعا به شما کمک می‌کند که خودتان و اطرافیانتان را درک کنید. آیا فکر نمی‌کنید که وقت آن است که در مورد خودتان، چیزهای بیشتری یاد بگیرید؟


به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *