موضوع انشا در مورد سلامتی و تندرستی

متن انشا درمورد سلامتی

سلامتی دو بخش دارد سلامتی جسم که با بهداشت و تغذیه میتوان کنترل کرد و سلامتی روحی روانی که بستگی به محیط و پیرامون شخص دارد .

سلامتی بزرگترین نعمتی است که در اختیار بشر قرار دارد زیرا بدون آن بهره بردن از سایر نعمت ها امکان پذیر نیست.

سلامت انسان همانند سایر نعمات خداوندی با تلاش وکوشش در اختیار شخص قرار می گیرد.کسی که بخواهد جسمی سالم وروحی شاداب داشته باشد باید با برنامه ریزی مشخص ، پیروی از قواعد سلامت وپی گیری همه جانبه به این هدف خود نائل شود.

انسان موجودی است پیچیده وعوامل زیادی بر روح وجسم وی تأثیر می گذارند. در سلامتی بهداشت و تغذیه یکی از علل پیشرفت مسلمانان در پزشکی، توجه پیامبر اکرم (ص) به مسائل بهداشتی بوده است. اسلام، درباره اصول کلی پزشکی و بهداشت دستورهایی به پیروانش داده است که می‌توان از این دستورها به عنوان یکی از پایه‌های علم پزشکی اسلامی یاد کرد.

همه می دانند که بهداشت روشی مهم در جلوگیری از بیماری ها است ولی متآسفانه وضعیت بهداشتی ما در جایگاه مطلوبی نیست.

رعایت بهداشت فردی شامل شستن دست ها قبل از خوردن غذا، استحمام به موقع،شانه زدن موها، مسواک زدن ونخ کشیدن دندان ها ،پوشیدن لباس های تمیز وموارد دیگر می تواند کاهشی فوق العاده در بیماری ها به وجود آورد.

علاوه بر آن رعایت بهداشت محیط توسط افراد وارگان های مسئول از اهمیت زیادی برخوردار است.

دفع بهداشتی زباله ها، ایجاد توالت های بهداشتی ونگهداری صحیح از آن ها

نظارت بر نحوه عملکرد رستوران ها ،آرایشگاه ها ، مطب ها و…از سلامت عمومی محافظت می نماید.

بر فرد فرد ما که عهده دار اداره فروشگاه ، رستوران ، آرایشگاه ،بیمارستان ،مطب دندانپزشکی و…هستیم بسیار مهم است

که سلامت مراجعه کننده خود راهمانند سلامت خود مهم بدانیم.

ممکن است هزینه های تأمین بهداشت بالا باشد ولی مسلما” هزینه درمان بیماری ها بیشتر است.

تا پارسال فکر می کردم هیچ ورزشی لذت بخش تر خوابیدن روی تخت خواب نیست. آن هم در روزهای تابستان که مدرسه ها تعطیل بود. اهمیتی هم به شکم ورقلنبیده ام نمی دادم.

هر وقت کسی به هیکلم خیره می شد ، می خندیدم و می گفتم ورزش قاتل شکم است . بعد می رفتم و به جای دویدن و بی خودی عرق ریختن ، دو عدد نوشابه ی رژیمی می خوردم و با دست به شکم ام می کوبیدم که : آب کن این چربی های بی خاصیت را.

وقتی می دیدم دوستانم با چه شوق و ذوقی فوتبال بازی می کنند ، پیراشکی هایی را که خریده بودم ، گاز می زدم و خنده خنده می گفتم : فوتبال ورزش مفرحی است . بدوید دوستان من .

از پیاده روی بدم می آمد. برای همین بیشتر دوستانم ترجیح می دادند وقتی می خواهند به پیاده روی بروند، صدایش را در نیاوردند. چون می دانستند آنقدر غُر می زنم که حالِ همه را می گیرم.

بر عکس آن ها که به غذاهای خانگی و به قول بچه ها ” مامان ساز ” علاقه داشتند ، من با سه تا ساندویچ پُر ملات و یک بطری نوشابه ی بزرگ هم هنوز روبراه نمی شدم .

این خوردن ها ی بی اندازه ادامه داشت و اصلا حواسم نبود سایز شلوارم هم مثل خودم هر روز بی ریخت تر می شود. چاقی عیب نیست. ولی بد غذا خوردن و بی تفاوتی به سلامتی، کمتر از بیشعوری نیست.

کار به جایی رسید که کم کم تنبلی هم به سراغم آمد. حتی دوست داشتم وقتی معلم درس می دهد ، من هم یواشکی به حساب ساندویچ هایی که با خودم به مدرسه می بردم ، برسم.

وزنم که صد و بیست کیلو که رسید، دکتر سری تکان داد و با تعجب گفت: عجیب است که دراین سن تو دچار امراضی شدی که معمولا مردم در سنین خیلی بالا دچارش می شوند.

از آن روز به بعد دیگر عزم ام را جزم کردم که با ورزش سلامتی از دست رفته ام را به دست بیاورم. فهمیده بودم که ورزش علاوه بر تندرستی جسم به فکر هم کمک می کند.


به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *