موضوع انشا در مورد گیاهان

متن انشا درمورد گل و گیاه

زمانه از ورق مثال روی تو بست   ولی زشرم تو در غنچه کرد پنهانش

بعید است در عالم طبیعت چیزی زیباتر و خوبتر از گل وجود داشته باشد. بهتر است بگوییم بعید است چیزی به اندازه گل

اینهمه زیبایی و خوبی را یکجا در خود جمع داشته باشد.

زیبایی گل به حدی است که اگر از ما بخواهند که فقط یک نمونه از زیباییهای طبیعت را ذکر کنیم غالبا به یاد گل می افتیم.

با آنکه شاعران و نویسندگان عموما چیزهای زیبا را به گل تشبیه کرده و آنها را به دلیل شباهتی که با گل داشته اند زیبا

دانسته اند، درباره خود گل کمتر سخن گفته اند البته جای تعجعب نیست، زیرا زیبایی گل به اندازه ای آشکار است که

نیازی به گفتگو ندارد کسی در زیبا بودن گل شک نمیکند تا نیازی به دلیل و برهان پیدا شود.

راستی آیا هرگز از خود پرسیده اند چرا گل زیباست؟آیا هرگز فکر کرده اید زیبایی گل در چیست؟

آیا هیچ گاه به فکر توصیف گل افتاده اید؟

حقیقت این است که گل به اندازه ای زیباست و در نثار زیبایی به اندازه ای سخاوتمند است که کمتر کسی می تواند

یکایک زیباییها و خوبیهای آن را وصف کند و برشمارد.

گل، یک تابلوی نقاشی قشنگ است که خداوند در طبیعت در برابر چشمان ما قرار داده است.

در این تابلو، شورانگیزتر از همه هنرها، رنگ آمیزی بدیع گل است.

رنگ ها به قدری زنده و پرمایه هستند که گویی با ما سخن می گویند و دست از چشم ما بر نمیدارند.

رنگهای متنوع و روشن گل، چنان طیف پیوسته رنگارنگی میسازند که رنگین کمان را با همه روشنی و قشنگی

از جلوه می اندازد.

اما چشم نوازی تنها به سبب رنگ آمیزی هنرمندانه آن نیست، شکل مطبوع و ترکیب خوش گل نیز به چشم، لذت و آرامش

می بخشد.

انحنا و انعطاف ملایم و معتدلی که در گل دیده می شود، چونان بستر نرمی است که چشم در آن به استراحت میرسد.

صبحدم وقتی قطره شبنم بر برگ گل می نشیند و میرود، چونان مرواریدی است که بر اطلس می غلطد و الماسی است

که در نگین می درخشد.

به راستی که چشم از دیدن گل سیر نمی شود.

گویی به دست مردمک خویش از شاخ گل میچیند و از آن همه رنگهای زرد و سپید سیم و زر برمیگرد و سکه می اندوزد.

اگر از بینی و بویایی بپرسیم که از گل چه بهره ای داری ؟ خواهد گفت: من هرچه دارم از عطر و بوی گل دارم.

در جهان هرجا بوی خوشی هست، یا بی واسطه از گل برخاسته و یا سرچشمه در گل دارد.

سحرگاهان که نسیم با بویی دل انگیز از راه میرسد قاصدی است که خبر از گل می آورد.

هر رهگذر که از گلزار می گذرد دامنش عطرآگین می شود و هر همنشین که مدتی با گل می نشیند حتی اگر گل باشد

خوشبو می گردد.

حتی مشک خوشبویی که از نافه آهوی چین گرفته می شود از آن رو خوشبوست که آن آهو در چمنزارهای صحرای ختن

چچریده و از گلهای آن مرغزار چشیده است.

بوی گل، لطیف و معتدل استو برخلاف بیشتر عطرهایی که بشر می شازد تند نیست که شامه را بیازارد.

گل، عطر فروشی است که صدها گونه بوی خوش به خریداران عرضه می کند تا هرکدام را که می پسندند برگزینند.

اگر از لامسه سوال کنیم که نصیب تو از گل چیست؟ خواهد گفت: من دست از دامن گل برنمیدارم،

زیرا چیزی لطیف تر از آن سراغ ندارم.

هیچ چیز بیش از گل با پوست حساس ما تناسب و سازگاری ندارد.

گلبرگ گل به اندازه ای نازک و نرم است که وقتی در دست ما قرار می گیرد، گویی با صمیمیت و مهربانی

سر انگشتان حساس ما را نوازش می دهد و غبار خستگی را از دستان ما می شوید.

وقتی گل در دست می گیریم و بر برگهای ظریف آن دست می کشیم، گویی کبوتری کوچک

در مشت گرفته ایم و پرهای لطیف و براق سینه اش را نوازش می کنیم.

شاید فک کنیم از میان حواس پنج گانه، حواس شنوایی و چشایی از گل سودی مکی برند، اما چنین نیست.

در طبیعت، خوبترین آوازها، صدای دلنواز بلبلی است که در کنار گل از شوق، نغمه سر میدهد و این همان

بهره ای است که گوش از دولت جمال گل می برد.

در میان طعم ها نیز شیرین تر و گواراتر از عسل طعمی نیست که آن نیز به برکت شهد

گل هایی فراهم می شود که زنبور عسل بر آن ها می نشیند.

خوبیها و زیبایی های گل در قلمرو حواس نمی گنجد، بلکه آدمی با هریک

از قوای ذهنی و روحی خود از گل حظ و نصیبی می برد.

قوه ی خیال که ابزار اصلی کار شاعران و ادیبان است با دیدن گل، همچون گل شکفته می شود.

گل، کارگاه قوه خیال است.

اگر تشبیهات و مضامین مربوط به گل را از دیوان شاعران بزرگ غزلسرا برداریم، آنچه می ماند اندک است.

اگر شاعران، در گل مضامین شاعرانه بسیار یافته اند، دانشمندان نیز از آن هزاران قاعده و قانون علمی شناخته اند.

آن از گل یک جهان دانش آموختنه اند.

عالمان گیاه شناس دریافته اند که گل تنها یک نقاشی زیبا نیست که با بوی خوش و برگ لطیف خود، فقط برای بهره

مندی حواس ما ساخته شده باشد، بلکه وسیله تولید مثل گیاهان است

که مادگی و پرچم و گرده و تخمدان و دهها عضو دیگر دارد و عمل لقاح انجام می دهد و گیاه را بارور می سازد.

طبیبان نیز از گل بی نصیب نمی مانند.

آنان به صورت های مختلف داروی درد های گوناگون را در گل جسته اند و یافته اند.

گویی هر گلی داروی دردی را در خود دارد.

گل، عطاری است که به شیوه ی عطاران قدیم، هم عطر فروش و هم دارو فروش است.

صنعتگران نیز از گل سود ها میبرند.

رنگرزان، رنگ های لطیف و پرمایه گل را در صنعت خویش بکار می برند و قالیبافان و پارچه بافان با الهام از شکل ها

و ترکیب های گل، طرح های بدیع و دلپسند بسیاری در می افکنند و با درهم تنیدن تار و پود،

باغ و گلستان را به تصویر می کشند و بر جلوه و جمال محصول خویش می افزایند.

گلابگیران نیز رونق بازار گلاب خود را از بوی دل انگیز گل است.

نتیجه گیری
به راستی آن کیست که در گل این همه زیبایی و لطافت و خاصیت و تدبیر و حکمت قرار داده است؟

آن کیست که گل را از گل بیرون کشیده و از خاک تیره و خشن، محصولی این چنین روشن و رنگین و لطیف

و معطر پدید آورده است؟

آن کیست که بی آنکه خود نقشه و الگویی در دست داشته باشد این همه گل های گوناگون ساخته است؟

در پاسخ این پرسش این سخن قرآنی به یاد می آید که:

او خداوندی است که آفریننده و نو پدید آورنده و نقش بند و صورتگر است.

همه نامهای نیکو از اوست.

هر چه در آسمان ها و زمین است ستایشگر اوست.

اوست که نیرومند و فرزانه است.


به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *