وقتی از عده ای از کار آفرین سوال شد کدام کتاب ها بیشترین تاثیر را بر روی شما داشته اند پاسخ این بود : کیمیا گر و پیرمرد دریا . شاید کتاب اول اثری از پائولو کوئیلو به خاطر رفتن به دنبال آرزوها با این موضوع هماهنگ باشد اما دومی در این وادی کمی ناشناخته به نظر برسد
اثر واقع گرایانه همینگوی روایت گر پیرمرد ماهیگیری است که هشتاد و چهار روز است که ماهی نگرفته است . قایق کهنه و کوچک او و بدن ضعیفش توان سابق را ندارد اما او دست از تلاش بر نمی دارد تا اینکه روزی تنها بدون دوست کوچکش در حالی که خیلی از ساحل دور می شود یک ماهی چند صد کیلویی صید میکند طوری که ماهی او را به هر طرف می کشد , بعد از تلاش فراوان موفق می شود ماهی را از پا در آورد و به سمت جزیزه امن خود حرکت کند. در بازگشت آب و غذایی باقی نمانده و پیرمرد گرفتار کوسه ها می شود به صید حمله می کنند
نتیجه گیری از داستان
تلاش او هم فایدهای ندارد از صید چیزی نمی ماند.اما دلایل شکست پیرمرد ” برای صید ماهی نباید اینقدر دور می رفتم ” پیرمرد قصه ها فردی است با اعتماد به نفس , خود باور که به خرافه ها همشهری های مبنی بر طلسم و جادو باور ندارد و امکانات کم را هم دلیل بر تلاش نکردن نمی بیند . از جزیره یا همان ساحل امن خود برای بدست آوردن موفقیت یا همان ماهی بزرگ فاصله می گیرد و حتی به قسمت آخر کار که فروش ماهی و طعم آن که مردم منطقه چه طعمی را می پسندند نیز فکر کرده است اما چیزی که در نظر نگرفته , این است که بدست آوردن موفقیت تنها امر مهم نیست و حفظ آن مهم تر است .
در این راه باید نیروهای تازه وارد ( کوسه ها ) تامین کنندگان ( آذوقه ) رقبا ( ماهیگیران دیگر ) امکان سنجی ( وسیله لازم برای حمل ماهی بزرگ ) و در مجموع اینها استراتژی برای موفقیت داشت. آنجا که میگوید نقشه اش چیست ؟ ” نقشه من چیست ؟ من باید نقشه ام را از روی نقشه او بکشم….شاید از اول نباید تو را می گرفتم ”
نداشتن یک استراتژی مشخص برای موفقیت باعث می شود که شما به هر طرف کشیده شوید. اما چیزی که پیرمرد قصه ما دارد پشتکار است ” ماهی تا جون دارم پات وایستادم ” که باعث می شود باقیمانده صید خویش را تا ساحل بکشد اما دیگر رمقی باقی نمانده است