زندگی را یادمان ندادند
نگفتند….
کسی که میخنده، بیغم نیست!
کسی که سکوت میکنه، لال نیست!
کسی که بهت دست میده، دوست نیست!
کسی که میبوستت،عاشقت نیست!
یادمان ندادند، زود قضاوت نکنیم….!!
گوسفندها فکر میکنند که چوپان دوستشان دارد اما نمیدانند که چوپان دوست صمیمی قصاب است…
همیشه
از گرما مینالیم از سرما فرار میکنیم!
درجمع،از شلوغی کلافه میشویم و در خلوت،از تنهایی بغض میکنیم!
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و اخر هفته هم بیحوصله تقصیر غروب جمعه است و بس!
همیشه در انتظار به پایان رسیدن روزهایی هستیم که بهترین روزهای زندگیمان را تشکیل میدهند:
مدرسه….
دانشگاه….
کار….
حتی در سفر همواره به مقصد میاندیشیم بدون لذت از مسیر!
غافل از اینکه زندگی همان لحظاتی بود که میخواستیم بگذرند
آیا مشکل ما در فهم زندگیست؟؟؟
خیر
ما
“لذت بردن را یاد نگرفتهایم”
به دنبال خوشبختی در بیرون از ذهنمان میگردیم
بیایید به هم بیاموزیم از لحظاتمون لذت ببریم
خیلیها برای لذت بردن از زندگی ، گذشتهی خود را رها میکنند و میگویند: امروز انگار نخستین روز عمر منه!
اما من ترجیح میدهم که بگویم امروز آخرین روز از زندگی منه و میخواهم از لحظهلحظهی آن استفاده کنم گویی که فردایی در کار نیست …
فریب مشابهت روز و شب ها را نخوریم
امروز، دیروز نیست
و فردا امروز نمیشود …
آینده کتابیست که امروز مینویسی!
چیزی بنویس که در آینده از خواندن آن لذت ببری …
فردا یک راز است برایش برنامهریزی کن اما نگران نباش.
دیروز یک خاطره بود لطفاً حسرتش را نخور.
ولی امروز یک هدیه است. پس قدرش را بدان.
خوشبختی ما در سه جمله است: تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا
ولی حیف که ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم :
حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا