راز ثروتمند شدن فاطمه دانشور
در مطلب زیر راز ثروتمند از زبان فاطمه دانشور را برای شما قرار داده ایم شما میتوانید با روش های فاطمه دانشور به ثروت های بیشماری دست پیدا کنید.
دفترش در بالاترین طبقه یک برج در شمال شهر تهران است. جایی که وقتی از پنجره اش بیرون را نگاه می کنی، بیش از نیمی از شهر خاکستری را می توانی ببینی. به گفته خودش تلاش کرده تا حد ممکن دفترش را زنانه دکور کند و از ظرافت های خاصی برای تزیین آن بهره ببرد که به نظر می رسد تا حد بسیار زیادی هم موفق بوده است؛ ترکیب دو رنگ آبی اقیانوسی فاطمه دانشور با قهوه ای و طلایی علاوه بر حس آرامشی که به اتاقش داده، آنجا را بیش از بیش بزرگ و دلباز نشان می دهد. جز تعدادی بشقاب های دیواری با طرح های ایرانی، سنتی و یک تابلوی نقاشی روی دیوارهای اتاق کارش چیزی دیده نمی شود.
میزش هم برخلاف خیلی از مدیران خیلی خلوت و مرتب است و مجموعه همه اینها یعنی اینکه وارد اتاق فردی شده ای که همه چیزش منظم و مرتب و سر جای خودش است. تعدادی مجله و تقدیرنامه هم روی یکی از میزعسلی های مبلمانش بود؛ فاطمه دانشور اما در این اتاق کار زنانه، دو چیز خیلی خودنمایی می کرد؛ اول استفاده بهینه از سازه های تیرآهنی- برای مقاومت برابر زلزله- به عنوان بخشی از دکور اتاق، دوم هم مجسمه ای برگرفته از داستان افسانه ای «سیزیف» که در فضای اتاق خیلی به چشم می امد. به گفته خودش آن را از یک خبرنگار هدیه گرفته.
سیزیف در اساطیر یونان به خاطر فاش کردن راز خدایگان محکوم شد صخره ای بزرگ را روی شیبی فاطمه دانشور ناهموار تا بالای قله ای بغلتاند و همیشه لحظه ای پیش از آنکه به انتهای مسیر برسد، سنگ از دستش خارج می شد و او باید کارش را از ابتدا شروع می کرد. به گفته خودش هرکسی از این مجسمه برداشت خاصی می کند. یکی از آن برداشت نماد افراد موفق را می کند، یکی راجع به تلاش کردن حدس می زند و حتی برخی آن صخره سنگ دایره ای بزرگ را به کره زمین تعبیر می کنند.
این بانوی کارآفرین جزو آن دسته ثروتمندانی است که برخلاف خیلی ها که دارا هستند ولی در حرف های شان از «ندارم، ندارم»های شان بیشتر می گویند، به راحتی از داشته های خود سخن می گوید. صدای نرم و آرامی دارد که در پس آن یک نوع ثبات و اراده محکم و قاطعیت شنیده می شود. فاطمه دانشور، این بانوی موفق و کارآفرین که از اعضای شورای شهر هم است، کسی است که به بهانه موضوع کسب روزی حلال و نقش زنان در این خصوص است به سراغ او رفتیم تا هم از شیوه پولدارشدنش بدانیم، هم نظرش را درخصوص کسب روزی حلال.
اگر خیلی صریح و ساده بخواهم شروع کنم، سوال اولم این است که چه شد وارد فضای کار اقتصادی و پول درآوردن شدید؟
این موضوع به دوران دبیرستان و کودکی من بر می گردد که از همان ابتدا با مطالعه و کتاب خواندن آشنایی داشتم. از دوران راهنمایی به بعد در خانه به خواندن کتاب های غیردرسی تشویق شدم به خصوص من و برادر بزرگ ترم. مشوق ما هم مادربزرگ مان بود. به طور کلی، مادربزرگم که با ما زندگی می کرد در موفق بودن من نقش به سزایی داشت، به خصوص با تعریف داستان های شاهنامه فردوسی به من، بزرگ فکرکردن را یاد داد و بعد از آن دوران بود که من یاد گرفتم، هدف های زندگی ام را بنویسم.
همه هدف های من مالی نبود و هدف هایی درخصوص امور شخصی و ظاهری هم بوده، چون ایمان داشتم که انسان باید اول از همه خودش را دوست داشته باشد و به فکر آراستگی ظاهرش باشد. برای رسیدن به خیلی از این هدف ها به پول احتیاج داشتم و خب، شرایط مالی خانواده مان خیلی خوب نبود. پدرم کارمند بود و من همیشه اتفاقا تلاش می کردم که بتوانم به پدرم کمک کنم نه اینکه به او فشار مالی هم بیاورم. از دوران دبیرستان به بعد، همیشه در کنار درس هایم، در خانه کارهایی مثل نقاشی با آبرنگ، گلدوزی، گل سازی و… را هم انجام می دادم تا هزینه تحصیل خودم را دربیاورم و فاطمه دانشور با خودم هم عهد کرده بودم که دانشگاه دولتی قبول شوم تا پدرم زیر بار خرج نرود.
خب، موفق شدید؟
بله وارد دوره لیسانس رشته مدیریت خدمات بهداشتی و درمانی دانشگاه تهران شدم، با اینکه دوست داشتم پزشکی قبول شوم ولی خب، نشد و در دوره لیسانس دانشجوی این رشته شدم ولی دوره فوق لیسانس به دلیل اینکه دیگر وارد بازار کار شده بودم، مدیریت بازرگانی خواندم. در همین دوران دانشگاه هم کار می کردم. مثلا در ترجمه کتاب ها با تالیفات کمک می کردم و پول در می آوردم. از همان دوران برای خودم این قاعده را گذاشتم که از درآمدم ۲۰درصد آن را پس انداز کنم، حتی در شرایطی که اوضاع مالی خوبی هم داشتم این رقم را پس انداز می کردم. البته زمانی که در حوزه صنعت (ایران خودرو) کار می کردم، به دلیل حقوق خوبی که داشتم مبلغ بیشتری را پس انداز می کردم.
کارکردن در حوزه صنعت برای شما در آن زمان که خیلی هم کار کردن خانم ها مثل امروز در اماکن صنعتی باب نبود، چطور می گذشت؟
زمانی که من در حوزه صنعت مشغول بودم با سختی های بسیاری مواجه شدم، مثلا مدیران بالادستی من که اغلب آقا بودند، خیلی بداخلاق و سخت گیر بودند ولی با وجود همه اینها، دوسالی که در حوزه صنعت مشغول کار بودم نسبت به دوران دانشگاه چیزهای بیشتری یاد گرفتم.
بعد از دو سال کارکردن در این حوزه، احساس کردم که دیگر چیزی برای یاد گرفتنم وجود ندارد و از همان موقع تصمیم گرفتم وارد عرصه کسب و کار بشوم و پول دربیاورم. در همان هدف گذاری های اولیه ام هیچ موقع این دید را نداشتم که باید به همسرم متکی باشم و همیشه به فکر این بودم که خودم چگونه پول دربیاورم. یادم هست که در آن زمان برای سفرهای کاری که به چین سفر می کردم، خیلی ها پدر و مادر را سرزنش می کردند که چرا ازدواج نمی کنم یا مثلا چرا به تنهایی به این سفرها می روم ولی خوشبختانه پدر و مادرم مشکلی با این موضوع نداشتند.